در برابر نگاه روباهان , در برابر نگاه گرگ ها
در برابر نگاه جانوران شیر نمی نالد ,
سکوت و وقار و عظمت خویش را بر شکنجه آمیز ترین درد ها حفظ می کند
اما تنها ... در شب هاست که شیر می گرید
نیمه شب به طرف نخلستان می رود , آنجا هیچکس نیست
و این مرد تنها ...
این شیر در شب می گرید و تنهایی ...
دردی که چنان روح بزرگی را به ناله درآورده است تنهایی است
که ما آنرا نمی شناسیم .
باید این درد را بشناسیم ... نه آن درد را ...
که علی درد شمشیر را احساس نمی کند ,
و ... ما ...
درد علی را احساس نمی کنیم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر