یکشنبه، فروردین ۱۳، ۱۳۸۵

تحقير مي شويم

ديگر عادي شده است. از صبح كه از خانه بيرون مي زنيم تا شب كه برمي گرديم، آنقدر تحقير مي شويم كه اصلا ديگر فراموش كرده ايم چه رفتاري با ما مي شود و به اين زندگي عدت كرده ايم و پذيرفته ايم كه « هميني كه هست ».
از گير كردن چند ساعته در ترافيك تا له شدن در اتوبوس هاي شلوغ. از معطل شدن هاي چند ساعت در ادارات و سازمان هاي دولتي براي رديف شدن كار هايي كه مي شود در عرض چند دقيقه رو به راه شود.
اين ها را براي اين گفتم كه چند روز پيش براي رفتن به شمال با يك تاخير 4.5 ساعته مواجهه شدم و هيچكس هم از پرسنل آن شركت (مسافر بری ایران پیمان) نبود كه مثل آدم براي مردم متنظر و ناراضي توضيح دهد. عذرخواهي كه پيشكش لااقل كاش آنقدر وقت و اعصاب مسافران بايشان ارزش داشت كه يك صفحه كاغذ به شيشه بچسبانند تا آنها بفهمند كه قرار است چه بلايي سرشان بيايد.
ديگر همه ما تبديل به زنجيره تحقير شده ايم. هر روز همديگر را تحقير مي كنيم و اين هديه اين زندگي منحصر به فرد ايراني است و تقصير فلان سازمان و شركت و صنف نيست.
خو گرفته ايم به اين سبك زندگي. آنقدر تحقير شده ايم كه ديگر تحقير كردن ديگران براي مان عادي شده است. ايده آليسم بودن را حسابي فراموش كرده ايم. فعلا زندگي بخور و نمير و زير پا گذاشتن ديگران براي پيشرفت ايده آل ما شده است.
البته حضور چند روزه در شمال و دوري مطلق از همه چيز اين زندگي روزانه برايم بسيار خوب بود. ايكاش مي شد تمام روز هاي زندگي مثل اين سفر هاي چند روزه و زندگي براي خوش بودن و لذت بردن از محيط پيرامون خلاصه مي شد. هر چند بعد از مدتي ممكن بود دلزده شوم از يكنواختي آن و دلم تنگ شود براي يك ساعت گير كردن در ترافيك بزرگراه جلال و حرص خوردن براي رسيدن به موقع سر كار.

۳ نظر:

ناشناس گفت...

مهندس فکر نمي‌کني نحوه‌ي استفاده کردن از تکنوراتي تو وبلاگت اشتباست ؟‌

ناشناس گفت...

سلام دوست عزیز
من به یک دعوتنامه برای پرشین گیگ نیاز
دارم لطفا در صورت امکان برا من بفرستید
با تشکر از زحمات شما
َArash6m@yahoo.com

ناشناس گفت...

زندگی خیلی سخته...