دیروز در تالار وزارت کشور, همه کسانی که جمع شده بودند تا به آخرین حرف های رئیس جمهور خاتمی گوش کنند, یک نگرانی مشترک در دل داشتند. از فردای 11 مرداد و روزی که او می رود و رئیس جمهور منتخب از آن بعد رئیس جمهور خوانده خواهد شد چه بخواهند چه نخواهند.
سالن وزارت کشور پر پر بود. موبایل ها دو در می گرفتند. کلی حالم گرفته شد. چون می خواستم عکس بگیرم.با بهنام رفته بودیم.
دیروز برای دومی بود که خاتمی را می دیدم. بار اول در یکی از شهر های شمالی که آنجا دانشجو هستم. آن روز با بچه ها رفته بودیم تا ببنیم رئیس جمهور مان چه شکلی است و چطور صحبت می کند. آن روز او سوار بر ماشین از کنارمان گذشت و ابته من چیزی خاصی در او ندیدم و حتی حرف های آنروز ش هم اصلا به دلمان نچسبید.
دیروز افراد معروفی آمده بودند برای بدرقه خاتمی. عزت ا... سحابی پیرمرد دوست داشتنی ملی مذهبی و برادر رئیس جمهور محمد رضا هم در میان جمعیت بود.
ایرج راد و پرویز پرستویی هم بودند. بین سخنرانان فقط صحبت های هوشنگ مرادی کرمانی جذاب و دوست داشتنی بود.«سخنرانی و اتومبيلرانی». خاتمی دیروز هم صحبت کرد. مدام و پیوسته. شاید طولانی تر از همه حرف های قبلی اش. در همان دایره بسته و محافظه کار گونه اش. از اسلام طالبانی گفت. سر حال هم بود. غیر مستقیم چند باری به احمدی نژاد تیکه انداخت. از سختی هایش گفت. از بحران هایی که برایش ساختند. از همه آنها که با ناحق زندانی شدند.
البته حتی دیروز هم خاتمی در چنبره محافظه کاری رئیس جمهوری اسیر بود. او سعی کرد حرف هایش به اکبر گنجی نرسد. ظاهرا کسی هم مشکلی نداشت. اما بالاخره از میان جمع فریاد زد آقای خاتمی برای گنجی چه کرده ای ؟ او هم باز حرفی زد که حسابی حالمان را گرفت و گفت خود او مقصر است.
دیروز خاتمی رئیس جمهور خداحافظی کرد. او حالا می تواند دیگر رئیس جمهور نباشد. او می تواند مثل من مثل تو باشد. از این بع بعد می تواند به انسانیت بیشتر فکر کند. به بیمارستان میلاد و جایی که آدمی دارد می میرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر