در انتخابات شکست خوردیم. چه به حق چه به ناحق. آنی نشد که می خواستیم. غمگین شدیم و سرخورده . حتی احساس خطر کردیم و باز هم رای دادیم. پای نامه ها امضا کردیم. اعتبار مان را خرج کسی کردیم که تا دیروز سراسر مخالفش بودیم. اما باز هم شکست خوردیم. بهت زده شدیم. نگاه کردن به صفحه تلویزیون تنه مان را به لرزه می انداخت.
آخرین روز های رئیس جمهور محبوب مان هم به سرعت برق و باد گذشت و با حسرت به یاد همه روز های این هشت سال افتادیم. اندوه فرصت از دست رفته را خوردیم و 1000 بار ملامت کردیم اصلاح طلب نمای فرصت سوز را. اکبر ما اعتصاب نامحدود غذا را شروع کرد و همچون شمعی در زندان در حال آب شدن است. او شاید آخرین اسطوره تاریخ ما باشد. روزگار آنطوری نیست که ظاهرا باید باشد. دیگر در حاکمیت با خود آشنایی نمی بینیم. اخبار وزرای احتمالی کابینه بیشتر ناراحتمان می کند.
اما این ها همه یک روی سکه است. روی دیگر سکه زندگی هر روزه ماست. درس خواندن ما, دانشگاه رفتن. پیدا کردن شغل. همین وبلاگ نویسی. عاشق شدن ها و دوستی ها. باید از فردا که از همین امروزبه فکر زندگی روزانه مان باشیم. باید قبول کرد از فردا آقای دکتر احمدی نژآد رئیس جمهور ماست. باید بجای نفرت و کینه بدنبال محبت باشیم. باید سعی کنیم به خودمان بقبولانیم که دولت جدید دولت همه 70 میلیون ایرانی ست.
باید سطح انتظار هایمان را پایین بیاوریم. باید دلخوش کنیم به رفع فقر و تبعیض و فساد و گاهگاهی رفاهی که در دهان آقایان آبادگر می چرخد. باید امیدوار بود که روزی حقوق آموزگاری پدران و مادران مان زحمتکشان از خط فقر بالاتر بورد. باید بی خیال جامعه مدنی ای شویم کمه هشت سال پیش برایش شعار می دادیم و بخاطرش از دست گروه های فشار کتک می گرفتیم. باید امیدوار باشیم روزی مشکل ترافیک لعنتی تهران حل شود تا وقتی به محل کارمان یا خانه مان می رسیم از عصبانیت کهیر نزده باشیم. باید از کابینه احمدی نژاد کاهش شهریه دانشگاه ها را انتظار داشت. انتظار پایین آمدن قیمت اتوموبیل و صد ها خواسته مادی دیگر.
باید خوشبینانه امیدوار بود کابینه او همه این مشکلات را حل کند و باور کنیم اگر چنین کار هایی انجام دهد پایه های اصلی اصلاحات را پی ریزی کرده است. زیرا وضع اقتصادی و رفاه عمومی مردم خوب باشد احتمالا سطح فهم و شعور سیاسی آنها هم بیشتر میشود و از این به بعد از زمان انتخابات براحتی جذب وعده های عوام فریبانه را نمی خوردند و کاندیدای دوست داشتنی ما بیشتر از 4 میلیون رای می آورد. آن زمان شاید آنها بیشتر به قضیه گنجی حساس شوند و نسبت به عقب افتاده ترین کشور ها از مسائل سیاسی بیشتر سر در بیاورند. باید آقای احمدی نژاد را دوست داشت و حتی کمکش کرد تا فقر و فساد و تبعیض را ریشه کن کند و رفاه عمومی بیاورد. در این راه حتی گنجی را هم فراموش کنیم خرده ای بر ما نیست و چه بهتر که اگر قوه فکر و اختیار را هم به کل زیر پا بگذاریم. اگر آزادی های سیاسی و اجتماعی مان هم لگد مال شد هم فدای سر دولت کریمه و رجایی دوران.
۱ نظر:
یکی خاتمی برای کشور کار کرد یکی مصدق
خاتمی جز لبخند ملیح چیز دیگری در چنته نداشت.
نه خاتمی نه هاشمی نه احمدی
فقط جمهوری سکولاری
ارسال یک نظر