چهارشنبه، بهمن ۱۹، ۱۳۸۴

وقتي همه چيز از سفارت شروع مي شود

26 سال پيش دانشجويان پيرو خط امام از ديوار هاي سفارت آمريكا بالا رفتند. پرچم آتش زدند. ديپلمات ها و كارمندان را به گروگان گرفتند. رابطه ايران و آمريكا قطع شد. دولت مهندس بازرگان كنار گذاشته شد. خيلي ها معتقد هستند آن اتفاق در شكل گيري ماجرا هايي كه در اين 26 ساله بر اين كشور آمد تاثير مهمي داشته است. از همه مهم تر جنگي 8 ساله. روز هاي سخت تحريم. روز هاي خودنمايي كوپن. آژير قرمز. بمب هايي كه بر شهر ريخته مي شد. جواناني كه براي شكست دادن دشمن درس و دانشگاه را ول مي كردند و كفن هايشان نزد مادرشان باز مي گشت.
9 سال پيش سعي كرديم كينه هايمان را فراموش كنيم. خوش بين باشيم. به اميد اينكه بالاخره همه چيز درست مي شود، پاي صندوق ها رفتيم. همه چيز خوب پيش مي رفت. انگار جهانيان جور ديگري با ما برخورد مي كردند. پرچم دار گفتگوي تمدن ها شده بوديم. قرار بود ديگري شعار مرگ بر ندهيم. قرار بود به جاي پرچم آتش زدن منادي صلح باشيم.جايي كه خانه ملت مي نامندش نيز به آساني فتح شد. سرمست بوديم از اين پيروزي ها و چه خام بوديم كه فكر مي كرديم، اندكي صبر سحر نزديك است.
اما اشتباه كرده بوديم در اينجا همه چيز با خواست من و تو جلو نمي رود. ورق برگشت. خانه ملت كه قرار بود راس امورمان باشد، ناديده گرفته شد. بعد ها برايمان مشخص كردند كه اعضاي اين خانه حتي صلاحيت حضور هم ندارند. آنكه 9 سال پيش اميد اول مان بود و آمده بود تا جهان را تغيير دهد، خودش تغيير كرد. كم كم داشتيم به عقب گرد كامل نزديك مي شديم.
تمامي اميد هايمان را به جانشين او بستيم. فكر كرديم مردم را خوب مي شناسيم. گمان كرديم براي آنها انسانيت هنوز مهم ترين چيز است. رو دست خورديم. براي آنها ماهي 50 هزار تومان صوري مهم تر بود. آنها عادت كرده بود اند به اينكه فكر نكنند. آنها از گرسنگي كارد به استخوانشان رسيده بود. دوست داشتند زود تر پول نفت 60 دلاري به سفره هايشان بيايد. برايشان همه ديگر مهم نبود ممكن است مسموم شوند.
باز هم همه چيز از دست رفت. سعي كرديم ما هم مثل بقيه به هيچ چيز فكر نكنيم. دلخوش بمانيم به واژه دستمالي شده عدالت. اما كم همه چيز مثل 26 سال قبل شد. جهان شروع به تهديد مان كرد. ما هم مدعي شديم مي توانيم نقاطي از نقشه را دوست نداريم محو خواهيم كرد. البته نگفتيم قرار است دشمنانمان را با چه چيزي نابود كنيم.
چاپ چند كاريكاتور كافي بود تا تنمان به لرزه بيفتد از عاقبت كار. باز هم عده اي انقلابي شدند. مثل هميشه دم دست ترين چيز سفارت است.حس نوستالژيك مان گل كرد. به سمت سفارت ها رفتيم. ديوار ها براي فتح خيلي كوتاه بودند. از آنها بالا رفتيم. كبريت ها را درآورديم. پرچم هاي شان را آتش زديم. خودشان را آتش زديم. خشم از سر و روي مان مي بارد. انگار فراموش كرده ايم براي دفاع از پيامير مهم و رحمت آمده ايم.
ياز هم ياد آژير هاي قرمز افتاده ايم. لعنت به اين خاطرات تلخ.

۱۴ نظر:

ناشناس گفت...

به نام مهرباترین
سلام جناب فهیمی:
حق مطلب را ادا کرده اید.ما حتی وقتی می خواهیم اعتراضمان را هم بیان کنیم باید افراطی گری هایمان را ادامه دهیم تا اصل جریان نقض شود.راستی بسی تبریکات بابت سرعتی که بعد از دوران کذا در نگاشتن دارید.
مهرتان هماره پایدار.

ناشناس گفت...

ممنون دوست عزیز وبلاگ جالب و خواندنی دارید

ناشناس گفت...

وقتی تو انتخابات نهم ، به طور خیلی بدی همه چیز برخلاف حرکت های قبلی پیش رفت، وقتی بهت زده 17 میلیون رای مردم رو دیدم ... تا دو سه ماهی همش با خودم فکر می کردم یعنی اشتباه کردم؟ خیلی ها بابت انرژی که برای "معین" گذاشته بودم ، ملامتم می کردم، حتی مدتی به افکارم هم شک کرده بودم برای اعتلای ایران ...

بعد از اتفاقات اخیر و سقوط دوباره به نقطه -0- ، دارم مطمئن می شم که اشتباه نکرده بودیم...

ناشناس گفت...

به این مطلب شما در بلاگ نیوز لینک داده شد

ناشناس گفت...

سلام ، کجا بودید یک مدت ؟! ، مدتی بود وبلاگتان پینگ می شد و من ده بیست بار به وبلاگتان سر می زدم ولی هر بار می دیدم که آپدیت نشده و مشکل در قالب هم دارد. امروز با ناامیدی یک بار دیگر سر زدم. به هر حال امیدورام مثل سابق مطالب خوب وبلاگتان را بخوانیم.

ناشناس گفت...

وقتی جوش میاری می زنی توی خط خاطرات :)
موفق باشی

ناشناس گفت...

آژیرهای قرمز...خاطرات بد... انگار سرنوشت ما را باید همین چیزها رقم بزنند؟! تنها چیزی که میتونم بگم اینه که سردمدارن حکومت ایران مستِ قدرتند و افسارگسیخته عمل میکنند.

ناشناس گفت...

آژیرهای قرمز...خاطرات بد... انگار سرنوشت ما را باید همین چیزها رقم بزنند؟! تنها چیزی که میتونم بگم اینه که سردمدارن حکومت ایران مستِ قدرتند و افسارگسیخته عمل میکنند.

ناشناس گفت...

سلام با اجازت به اين مطلبت لينك دادم.خوشحال ميشم به منم سر بزني...

ناشناس گفت...

پرسش خوبي است! راستي چرا هميشه همه چيز از سفارت شروع مي شود؟!!

ناشناس گفت...

ما اگرچه نسل سوخته هستیم - اما- به قول امین ÷ور دل به ÷اییز نس÷ردهایم . سبز باش و سبز بمان . عاقبت از آن ماست .

ناشناس گفت...

http://www.lahijaniha.com/index.php?subaction=showfull&id=1139457187&archive=&start_from=&ucat=1&
در اعتراض به آزادی بیانی که باعث هتک حرمت پيامبر رحمت گردیده است . تحقیق در مورد هلوکاست و تماشای واکنش سردمداران آزادی بیان .بسم ا.. این کار حسینی امروز ماست

ناشناس گفت...

I'm Too Sorry

ناشناس گفت...

عجب ملت شروری هستیم
وقتی که کسی کاری به کار ما ندارد چرا از دیوار سفارتشان بالا میرویم